ماه میاد تو خوابم
می کنه بیدارم
از سحر مست تو . . . تا دم افطارم . . .
+: مثل اینکه حالا حالاها قراره تنهایی خوب باشه .
+: امیدوارم ایلیا عین آدم بهم زبان یاد بده .
+: خدایا کمکم کن آدم باشم . . . عاشق باشم . . .
+:درین لحظه جس خاصی دارم که نمیدونم چیه ... مث یه طعم گس که تهش به تلخی بزنه . مث خاطره های خوبی که یادآوریشون هم شیرینه هم تلخ ... الان اونجوریم ولی نه یاد کسیم نه یاد خاطره ای ...
+ نوشته شده در یکشنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۰ ساعت 7:37 PM توسط z.e
|
ما نباید دفن شویم