میگه زری شبا نمیخوابم اصلا همش خسته ام. میگم چرا آخه ؟ میگه نخندیا . . . همش خواب می بینم داریم ادامه حکم خونه محمدرضا رو بازی میکنیم همش درگیرم آسش رفته, نرفته, چی بازی کنم . . . بلند بلند میخندم . میگه خیلی خری گفتم نخندی. میگم من دیشب خواب میدیدم , مسافرت آقا 3 ماه طول کشیده دپرس بودم, بعد اسکلُ نیگا خواب چی میدیده :دی
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم مهر ۱۳۹۰ ساعت 1:10 AM توسط z.e
|
ما نباید دفن شویم