جانی: دیگه لازم نیست از چیزی بترسی.
فرانکی: من می ترسم. من می ترسم. من از تنهایی می ترسم، از اینکه تنها نباشم می ترسم.از چیزی که هستم.از چیزی که نیستم ، از چیزی که ممکنه بشم ، از چیزی که ممکنه نشم. نمی خواهم برای بقیه زندگیم تو این کار باشم، اما از ترک کردنش هم می ترسم. من خسته شدم، می دونی، من از اینکه بترسم دیگه خسته شدم.
+: من یه نقطه ضعف خیلی بزرگ دارم ، زیادی به فکر همه م . ازین اخلاقم همیشه سوء استفاده میشه . الانم واسه به بازی گرفتن احساسم استفاده شده .
+: دوس دارم شب تا سحر دور سرت بگردم/ می دونم تو انتخابت اشتباه نکردم
دوس دارم همینجوری بگم برات میمیرم /بگم عاشقت منم تویی عزیزترینم
واسه ی من شیرینه حرفات / کاش تو دستام بمونه دستات
واسه ی من تو بهترینی / کاش همیشه توی قلب من بشینی
خانومم تویی بارونم تویی عاشق شو ، دلم آرومم تویی . . .
چرا با این موزیک ، با اون اس ام اس با احساسات من بازی میکنه ؟ چرا من میذارم با احساساتم بازی بشه ؟ چرا دلش میخواد یه بار دیگه از من ببره ؟ چرا من هی خر میشم جوابشو میدم؟
+: اونقد قهقهه می زنم که فک کنی من شادترین آدم روی زمینم . بسوز ، چشات در آد . . .
ما نباید دفن شویم